کد مطلب:5513 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

توطئه قتل پیامبر
اول ربیع الاول روزی است كه سران قریش در «دارالنّدوه» گِرد آمده بودند تا پیرامون امری مهم به شور بنشینند. وِلْوِله ای غریب در جمعشان افتاده بود و هر كس چیزی می گفت. در این هنگام، ابوجهل برخاست. با اشاره دست، حاضران را به سكوت دعوت كرد و چنین گفت:

مسلمانان دسته دسته به یثرب می روند. محمّد هنوز در مكه است؛ امّا او نیز ممكن است همین روزها از شهر خارج شود. باید چاره ای اندیشید.

بزرگان قریش! با او چه كنیم؟!

از هر سوی مجلس، صدایی بلند شد:

- او را به غل و زنجیر كشیم و زندانی كنیم.

- اگر او را بكُشیم؛ برای همیشه خیالمان آسوده می شود.

ابوجهل پس از شنیدن پیشنهادهای آنان گفت:

اگر محمّد را زندانی كنیم، سرانجام یك روز مجبور می شویم آزادش كنیم و او به دعوتش ادامه خواهد داد. اگر تبعید كنیم، در جایی دیگر آشوب به پا می كند. من با پیشنهاد كشتن محمّد موافقم!

در این هنگام، شخصی از میان جمع فریاد كشید:

امّا چه كسی او را بكشد؟

ابوجهل گفت:

اگر یك نفر محمّد را بكشد، ممكن است او را شناسایی كنند. برای این كه قاتل مشخص نباشد، از هر قبیله ای جوانی برمی گزینیم و به او شمشیری می دهیم تا همگی در یك زمان بر محمّد حمله برند و او را بكشند. به این ترتیب خونش در میان قبایل پخش می شود و چون بنی هاشم نمی توانند با همه تیره های قریش بجنگند، ناچار به گرفتن خون بها رضایت می دهند.

سران قریش، به اتفاق آرا، پیشنهاد ابوجهل را تصویب كردند و پس از تعیین زمان و چگونگی حمله پراكنده شدند.

شب اول ربیع الاول سال چهاردهم بعثت، جوانان، شمشیر به دست، خانه پیامبر را محاصره كردند. آنان قصد داشتند در آغاز شب به خانه حضرت حمله كنند، امّا ابولهب، همسایه و عموی پیامبر، آنان را از این كار بازداشت و گفت:

زنان و فرزندان بی گناه، داخل خانه هستند. صبر كنید هوا روشن شود و محمّد از خواب برخیزد و در مقابل چشم بنی هاشم كشته شود و همگی ببینند كه قاتل او یك نفر نیست.